تبسم کوچولوی ماتبسم کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

تبسم منو بابا

.........

1392/7/6 19:49
نویسنده : آزاده
729 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

سلام به همه دوستای گلم

سلام به همه اونهایی که تو نبودم واسم پیغام گذاشتن و جویای احوال بودن

راستشو بخواین جدای تولد تبسم اصلا روزهای خوبی رو پشت سر نذاشتم و بدترین روزهام رقم خورد

خدا رو شکر میکنم که تبسم صحیح و سالم به دنیا اومد

خلاصه داستان اینه که ٤ روز بعد از تولد تبسم دچار تشنج شدم و بهترین روزهایی که باید تبسم در کنارم بود و واسش مادری میکردم رو تو بیمارستان بودم

روزی یکی دو ساعت میتونستم ببینمش همین..........

 

جا داره از خواهر شوهر و مادر شوهرم تشکر کنم که تو این روزها به کمکم اومدنو تبسم و بهتر از خودم نگه میداشتن

متاسفانه به خاطر داروهایی که مصرف میکردم و حالا حالا ها باید ادامه بدم تبسم از شیر مادر محروم موند.....

دارم از تو میسوزم و دم نمیآرم که منی که شیر دارم چرا بچم باید شیر خشک بخوره

همسرم هم مرخصی گرفت تا چند روزی پیشم باشه

 تو بیمارستان بودم که با توجه به شرایط روحی که واسم پیش اومده بود و اصرار من به زور خواستم که مرخص بشم و ادامه درمان و تو خونه انجام بدم 

 

همه از این وضعیت من ناراحت بودن و میخواستن که با روحیه دادنم منو به شرایط آرمانی برسونن که پدر شوهرم که خیلی دوستش دارم و خواهم داشت به خاطر عارضه قلبی تو بیمارستان بستری شد (البته الان حالش خوبه)

من دیگه طاقتشو نداشتم

همسرم یه پاش تو  این بیمارستان بود و یه پاش تو یه بیمارستان دیگه

وای اصلا اون روزها رو دوست ندارم به خاطر بیارم و دربارش حرف بزنم

الان خونه هستیم

هم حال من خوبه و هم پدر شوهرم

ولی همه از لحاظ روحی خرابن

تنها دل خوشیمون تبسمه

امیدوارم این روزها زود تموم بشه و به شرایط عادی برگردم

اینطور که دکتر میگه تا دو سال باید آمپول و قرص استفاده کنم و تبسم هم شیر خشک بخوره

اومدم که خودمو از وضعیتی که دارم مطلع کنم و تشکر کنم از تمامی دوستانی که منو شرمنده خودشون کردنو جویای احوال بودن

فکر نمیکنم بتونم مثل سابق بیام و بروز کنم

از دوستان التماس دعا دارم

بای.........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مادرخانومی
7 مهر 92 15:07
سلام ازاده جان.خوشحالم که حالت بهتره. خداروشکر که خبر سلامتیت رو دادی.میخواستم قبل از رفتن از سلامتت مطمءن بشم. اگه لایق باشم حتما برای بازگشت سلامتیت دعا میکنم. یاعلی
نیلوفر
7 مهر 92 18:38
عزیزم خیلی خوشحالم که حالت خوب شده. خیلی نگرانت بودم. راستش پدر من هم چند سال پیش دچار یه مشکل مشابه شما شد که متاسفانه خیلی به سلامتیش آسیب رسوند. خدارو شکر که به خیر گذشت. نگران شیر خوردن تبسم هم نباش. اون مهمترین شیر زندگیش رو که آغوز بوده ازت گرفته. انشااله همیشه سلامت باشید
مامان یاسمن و محمد پارسا
9 مهر 92 12:39
عزیزم خدا را شکر که حالتون خوبه ایشالاه روز به روز بهتر بشی
مادر منتظر
10 مهر 92 19:12
سلام مامانی مهربون تبسم جان خدا رو هزار مرتبه شکر که حالت بهتر شده مامانی عزیزم به بیماریت دیگه فکر نکن و فقط داروهات رو ادامه بده. رحیت رو سعی کن به دست بیاری . او الان یه نینی خوشگل و ناز داری. خدارو شکر که هم خودت هم کوچولوت خوب هستین. میدونم سخته شیر داشته باشی و نتونی به کوچولوت شیر بدی خانومی . ولی خدارو شکر کن که خدا بچه ای سالم بهت داده که کنارته و اون داره به شیر دیگه ای تغذیه میشه و بزرگ میشه و صحیح و سالمه. حتما حکمتی توش هست گلم. من خودم چند سال پیش بچه دو روزم رو از دست دادم , شیر داشتم و همینطور میومد ولی بچه ای نبود که بخوره . خیلی داغون میشدم از دیدن شیرم که همینطوری میرفت. ولی خوب خدارو شکر که الان تو یه دخملی داری و فقط نمیتونی بهش شیر بدی تا سلامت باشه. نگران نباش عزیزم. به همسرت روحیه بده. مردا زود ضربه میخورن ولی به روی خودشون نمیارن. روزای بد رو فراموش کن و شاد باش عزیزم و از حضور دخملت لذت ببر. روزهای سخت میگذره. اومدی و وقت داشتی حتما پیش ما بیا . من از دیدنت خوشحال میشم عزیزم. بازم خدارو شکر که سلامتی . خیلی نگرانت شده بودم
مادر منتظر
17 مهر 92 14:09
سلامممممممممم مامانی مهربون تبسم جون تبسم عزیزم روز کودککککککککک مبارکککککککککک مامانی چطوری؟ بهتری؟ گاهی یه پست بزار و از حال خودت و دخملی خبر بده. انشااالله که همگی خوب و خوش و سلامتین.
مادر منتظر
19 مهر 92 23:26
سلام آزاده جان , مامانی خوب تبسم جون خیلی خوشحالم که حالت بهتره و اومدی و برام کامنت گذاشتی. نمیدونی چقدر از دیدن کامنتت خوشحال شدم. واقعا خوشحالااااااااااااااااااااا تبسم چطوره؟ چی کارا میکنین با دخملی؟ حال خودت که روبراهه انشاالله. مطمئنم همه چی کم کم رو به راه میشه عزیزم. راستی خوشحالم که از لباسای فاطمه جونیم خوشت اومده . خیلی مراقب خودت و تبسم باش.
مادر منتظر
29 مهر 92 18:28
سلام مامانی مهربون تبسم جون خوبی عزیزم؟ تبسم خوبه؟ چه خبر؟ با تبسم چه میکنی؟ حتما کلی بزرگ شده. حال خودت که بهتره؟ یه وقتایی بیا پیش ما عزیزم.
مادر منتظر
12 آبان 92 22:31
سلام مامانی خوب تبسم جون آزاده جون خوبی؟ بهتر شدی؟ تبسم جون چطوره؟ چی کارا میکنه دخملیت ؟ ازش برامون عکس بزار. دلم براشس پر میکشه . خیلی مراقب خودت و دخترت باش. از خودت خبری بهمون بده خانومی. راستی عکسای سیسمونی دخملیم رو هم گذاشتم , وقت داشتی یه سری به ما بزن دوست خوبم.
مادر منتظر
13 آبان 92 12:17
سلام آزاده جون , دوست خوبم نمیدونی چقدر از دیدنت توی وبلاگم خوشحال میشم. خیلییییییییی خوشحالم که حالت خوبه و تبسم جونم حالش خوبه. حتما کنار تبسم خیلی خوش میگذره بهت خانومی. دیدن نفس کشیدن کسی که اینقدر منتظر اومدنش بودی خیلی شیرینه . مگه نه؟ از اینکه بهتر شدی خیلی خوشحالم دوست نازنینم . انشاالله که بهتر از اینم میشی. هر وقت تونستی و وقت داشتی بیا پیش ما , همیشه از دیدن کامنتات ذوق زده میشم . ببوس این تبسم جیگروووووو
مادر منتظر
15 آبان 92 11:26
سلام آزاده جون مهربون و تبسم کوچولومون عزیزم ببخشید که جواب کامنتت دیر شد البته توی وبلاگ خودم پاسخ گذاشته بودم ولی وقت نکردم بیام و توی وبلاگت برات کامنت بذارم گلم. تبسم جونم خوبه؟ بزرگ شده دخملیمون . بابا یه عکس از این جیگر طلا بذار برامون. آره عزیزم قم هستیم . پس شما هم ساکن قم هستین و میشیم هم ولایتی. منم خوشحالم میشم با هم بیشتر آشنا بشیم. یه وقت که میای نت , یه وقتی رو تعیین کن بیاییم نینی گپ با هم بیشتر آشنا بشیم عزیزم. مراقب خودت و کوچولومون باشیا
مامان یاسمن و محمد پارسا
16 آبان 92 12:19
مامان جون کجای
مادر منتظر
22 آبان 92 18:58
سلام مامانی مهربون و گل تبسم کوچولو آزاده جون عزیزم حالت چطوره؟ رو به راهی ؟ مشکلی که نداری دیگه؟ بابا قرار بود بیشتر با هم آشنا بشیم , دوباره که کم پیدا شدی؟ تبسم کوچولومون چطوره؟ یه چند تا عکس از این خوشگل خانوم بزار ببینیمش . عزیزم التماس دعا دارم توی این روزها ازت. توی لحظه های دعا یادت نره ما رو دوست گلم . پیش ما بیا خوشحالم میکنی.
مامان ملینا
25 آبان 92 9:09
آزاده جون خدارو شکر که حالت خوبه .عیبی نداره که دخملت شیر خشک می خوره مهم اینه که یه برکت تو خونتون و پیشتون هست.مواظب خودت و تبسم جونم باش.سعی کن اصلا به مریضیت فکر نکنی به فکر تبسم جون و همسرت باش.بازم بهمون سر بزن.واقعا خوشحال شدم که خبر بچه دار شدنت رو بهم دادی.